اول. بیا یک بعدازظهرِ آفتابی بگریزیم. روزی پس از باران، درحالیکه کسبهٔ بازار با کسالت توی دکانهایشان نشستهاند از جنوبِ شهر خارج شویم. برویم و برویم تا به دریا برسیم. فکر میکنم که دریا شروعِ آرزوست.
آخر. بیا نیایستیم، راههای نرفته صدایمان میکنند.
درباره این سایت