دقیقاً وسطِ همهٔ اینتلاشها برای رفتن، یادم افتاد که چقدر «همهچیز یکسان است و با اینحال نیست»
١.
راستش را بخواهید، من برایم فرقی ندارد، آستارا با اتریش، فیزیک با کامپیوتر، آزمایشگاهِ فخیمهٔ فلان استاد با فریلنسریِ گمنام، حتی فردا با پسفردا فرقی ندارد.
اما تا دلتان بخواهد فرق میکند که صدای درامری دور باشد یا نوکِ انگشتانت۲ بر چوبِ تخت. فرق میکند که صدای تیکتاکِ ساعت باشد یا صدای گامهای تو، بوی درختِ توی باغچه باشد یا عطرِ تو، فرق میکند صدای زنگِ مهمان باشد یا صدای چرخاندنِ کلیدِ صاحبخانهای که تو باشی. فرق میکند خیسیِ باران باشد روی درختانِ حیاط یا نمناکیای که تو (شاید با شلنگِ گوشهٔ حیاط) افشاندهای.
فرق است خیلی فرق است :)
شاید چیزها در گذرِ روزگار عوض نمیشوند، تکرار میشوند با دورهٔ تناوبی به بزرگیِ تاریخ.
و ایندو را بشنوید.
۱. قسمتی از آهنگِ خواب در بیداری از فرهاد
۲. ترجمهٔ بخشی از ترانهٔ Windmills of your mind که اتفاقاً فرهاد هم آن را خواندهاست.
درباره این سایت